یادداشت های ابوالفضل رجب پور

من از برای مصلحت در حبس دنیا مانده‌ام

یادداشت های ابوالفضل رجب پور

من از برای مصلحت در حبس دنیا مانده‌ام

ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی
دیوانه هم نندیشد آن کاندر دل اندیشیده‌ام

دل را ز خود برکنده‌ام با چیز دیگر زنده‌ام
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیده‌ام

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

من با خیال چنان خو گرفته ام

گویی که عشق به بازو گرفته ام

عشق از درون من و من برون ز او

گویی خیال به بازو گرفته ام

  • ابوالفضل رجب پور

مجنون شدم و ندیدم آن افسونگر

آن ماه رخِ مه صفتِ خنیانگر

دیریست که در سینه ی خود قلبم را

قفلی زده ام امانت یار دگر

  • ابوالفضل رجب پور

نازک خیال من و نازک کمان او

نازک دل من و نازک لبان او

غمگین دل من و شیرین خیال او

بیچاره دل، و حسرت روز وصال او

  • ابوالفضل رجب پور